پراکنده گویی های روزمره



1

رفتم یه نوت تو google keep ام ایجاد کردم و دونه دونه چیزایی ک تا چند ماه دیگه، یک سال دیگه، دو/سه سال دیگه و . رو باید انجام بدم، نوشتم تا نهایتن بتونم به خواسته نهاییم کانورج کنم! بعدشم اون note رو پین کردم تا همیشه اولِ اول باشه. باید هر روز که از خواب پا می شم، بعد قطع کردن زنگ موبایل، بازش کنم و مرورشون کنم و روزم رو شروع کنم!

2

خب من باید زمان باقی مانده رو بشینم و تمرکز کنم و مهم تر از همه صبر پیشه کنم. درسته بسیار احساس پوچی دارم از انجامش ولی باید انجام بشه دیگه. قبول کن ای ذهن سرکش: )) امیدوارم که بعدن افسوس نخورم به هرحال. مهم ترین چیز ایگنور کردن همه ابهامات پیش رویه و توجه به این نکته که ممکنه بیشتر هم کش بیاد ولی من باید فرض رو بر عدم کش اومدن بزارم! و البته تلاش کنم مصطهلک نشم.

3

تو این یک سال که تلاشم کم شده بود و تقریبن هیچ کار خاصی هم نکردم، فهمیدم که من بیش از حد آدمی هستم که محیط روم تاثیر می زاره و واقعن اطرافیان مهم ان! یعنی کار کردن با آدم های غیر حرفه ای (یا حتی بودن در کنارشون حتی اگه تعامل غیرمستقیم تر داشته باشی)، واقعن آدم رو غیر حرفه ای و بی انگیزه می کنه. من روز به روز ضعیف تر شدن شور و اشتیاقم رو تو این یک سال دیدم. شور و اشتیاقی که البته هنوز یه شعله های خیلی ریزی اون زیر میرا ازش دیده می شه و اگه درست باد بزنم و نزارم خفه بشه، دوباره شعله ور می شه.


1

مثل این کامپیوتر قدیمی ها شدم. زیاد هنگ می کنم. فنم شروع می کنه به سر و صدا و به نظر میاد برنامه هایی که در حال اجرا هستند متناسب با توانایی پردازش من نیستند. همزمان گذاشتم یه سری چیز ران بشه و اون ور مثلن یه بازی هم در حال اجرایه! هی مجبور می شم ری‌استارت کنم و همه زحمت هام هدر می شه.

نیاز هست که این کامپیوتر ارتقا پیدا کنه. رم و سی پی یو وکارت گرافیک متناسبی نداره! یعنی شاید پیش از این خیلی نیاز به کارت گرافیک نداشتم و رم و سی پی یو ام هم کارام رو راه می انداختن ولی الان متنوع تر شده موضوعات پیش رو و نیاز به پردازش های دیگه هم هست! کارت گرافیکم پایینه و همین میشه که این مشکلات پیش میاد!

2

موضوع دیگه توانایی به تاخیر انداختن خواسته ها یا همون delayed gratifiction ئه. این توانایی برای من در حال حاضر از هر زمان دیگه ای کمتره. نمی دونم چجوری دوباره این مهارت رو در خودم تقویت کنم. خیلی فکر کردم سعی می کنم هم کارهایی کنم که یواش یواش اراده ام زیاد بشه ولی یهو این زنجیره شکسته می شه و من داغون می شم.

3

همه مشکلات از ترسه. از آینده مبهمی که پیش رومون هست. من واقعن می ترسم. پنیک کردم. از کرونا و این که تا ابد همینجوری باشه اوضاع می ترسم. از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، ی و . که پیش روی این تیکه از زمین در روزهای پیش رو هستند، می ترسم.

می ترسم دیگه هیچ شوقی نداشته باشم. می ترسم روزام معمولی بشن. می ترسم بدون عشق از خواب پا شم. می ترسم این یک سال اخیری که گذروندم یه پیش نمایشی از زندگی چند ده سال آیندم باشه.

4

با این حال من کمی هم امیدوارم. می خوام از همین الان الان همه تلاشم رو بکنم. می خوام تا جایی که می تونم به این جبر غلبه کنم. محمد می گفت من اگه این همه درس بخونم و تیزهوشان قبول نشم چی؟! بهش می گفتم اگه تلاش نکنی که معلومه قبول نمی شی! پس بیا تلاشو رو لااقل بکنیم!

فقط تنها نکته ای که می مونه اینه که حرف های محمدرضا به میلاد رو فراموش نکنم.

اینکه آگاهانه افکارم رو کنترل کنم و اجازه ندم بیشتر از یکی دو پله جلو برن. مراقب باشم که سلسله رویداد های مثبت رو به صورت زنجیره ای ناشی از رخ دادن اتفاق فلان نچینم چرا که که اگر اون اتفاق رخ نده، به اندازه رخ ندادن اون رویداد آسیب نمی بینم که به اندازه تمام رویدادهای بعدی که در ذهن خودم چیدم و فکر می کنم اونها هم دیگه رخ نمی دن، آسیب می بینم.

5

دارم کتاب اضطراب منزلت آلن دوباتن رو می خونم. تو همین چند ده صفحه ای که خوندم، نکاتی رو هایلایت کردم که خیلی مهم ان. قطعن باید بیشتر فکر کنم به قسمت هایی که هایلایت کردم.

6

عقل و عشق از شادمهر


1

دو فیلم before sunrise و before sunset رو دیدم و می خواستم دیشب سومیش که میشه before midnight رو هم ببینم که به جای این کار، الکی وقت تلف کردم و نهایتن فرصت نشد. واقعن زیبا بودن. به خصوص before sunset و مکالمه های تو ماشین celine و jesse. حس می کنم به تدریج دارم به تصویر درست تری از رابطه با یه آدم دیگه و چلنج هاش می رسم و این خیلی خوبه.

2

استریوتایپ. این واقعن منو رنج میده. واقعن شرمنده می شم وقتی می بینم یه سری موضوعات هستن که واقعن با پیش فرض بهشون نگاه می کنم حتی اگه طرف مقابل نفهمه یا نشون بدم که پیش فرض ندارم. چند وقت پیش همچین اتفاقی افتاد و من هنوز که هنوزه غرق در شرمندگی ام.

 


من یه ویژگی یکی از دوستام رو که خیلی دوست دارم اینه که خیلی با خودش رو راسته و اصول زندگی اش (فارغ از درستی و غلط بودن) کاملن شفافه و نتیجه این که راحت می تونه قصایا و گزاره ها رو مبتنی بر اصول گسترش بده. همین باعث میشه به عنوان مثال، تصمیم گیری های خیلی راحت تری در مقایسه با من داشته باشه.


با این حال این شفافیت برای من وجود نداره و وقتی نگاه می کنم، حس می کنم اصول و خط قرمز هام در عمل خیلی منعطف ان. یعنی خیلی کارا رو اگه انجام ندادم ممکنه فقط به خاطر اینکه فرصتش پیش نیومده باشه انجام ندادم نه چون نفس کار درست نبوده! یعنی به نظرم مهمه که یکبار برای همیشه به زیستن اخلاقی فکر کرد و اصول رو تبیین کرد و هیچ وقت سر اصول کوتاه نیومد.

واضحه که اصول فرق کنه همه چی فرق می کنه. اگه از یک نقطه خارج یک خط، بیش از یک خط موازی اون خط بشه رسم کرد دیگه هندسه مون اقلیدسی نیست و همه گزاره ها و قضایای پشت بندش دیگه صادق نیستن.

 

جمله زیر هم از کتاب برندگان و بازندگان سیدنی.جی.هریس انتخاب شده:

 

برنده هر امتیازی را که بتواند می دهد، جز اینکه اصول بنیادی خود را فدا کند.

بازنده به خاطر هراس از دست دادن امتیاز، به لجاجت خود ادامه می دهد، و این در حالی است که اصول بنیادی‌اش رفته‌رفته از بین می رود.


1

داشتم فکر می کردم به میزان محبتی که باید در قبال آدم هایی داشته باشیم که در شرایط دشوار و سخت قرار می گیرن. شرایطی مثل دست و پنجه نرم کردن با بیماری های لاعلاج، ورشکست شدن، جدا شدن از شریک عاطفی، فوت شدن نزدیکان و . . آدمای دیگه وقتی این شرایط رو می بینن، مهربون تر می شن. گاهی هم خیلی مهربون تر می شن.

نکته این جاست که من فکر می کنم اگه یکی که قبلن 60 تا محبت داشته و بعد این داستان محبتش بشه 70 اوکیه و حتی شاید بتونه حالمون رو هم بهتر کنه ولی وقتی یهو محبت از 10 میشه 70 بیشتر حس بد با خودش به همراه داره. انگار کسی داره ترحم می کنه. کاش درک کنیم و زیادی مهربون نشیم!

2

نحوه حرف زدن آدما تو شبکه های اجتماعی داره روز به روز بیشتر هرز می ره و این واقعن ناراحت کننده است. من سریع سعی می کنم اکانت های با این ادبیات رو mute کنم که تو تایملاینم ظاهر نشن.

موضوع دیگه هم ری‌اکشن های خیلی صمیمانه تو شبکه های اجتماعیه که به من حس خیلی بدی میده و من اینجوری هیچ وقت ری اکشن نشون نمی دم و ممکنه یکی که از بیرون نگاه کنه فکر کنه آدم بی احساسی ام!

3

و نکته دیگه اینه که دو سه روزه بیشتر از هر زمان دیگه ای دلم گرفته. حس می کنم نیاز دارم گریه کنم.

4

گوش کنیم

شهزاده رویای من گلشیفته فراهانی

پاییز آمد، بر اساس یک سرود انقلابی٬ کاری از محمدرضا علیقلی با اجرای گروه کُر

ماه پیشانو

 


۱

از پدر و مادرم پرسیدم اگر قرار باشه که یک روز از زندگی تون رو دوباره تجربه کنید و هیچ اتفاقی از اون روز رو تغییر ندید، چه روزی رو انتخاب می کنید؟ هرکدوم یه مدتی فکر کردند و بعدش یه روزی رو گفتن. جالبیش این جا بود که اون روزهای مدنظر هرکدوم، امکان وجود برای من در این بیست و دو سال نداشتند ولی می تونن از این به بعد پیش روم قرار داشته باشن. یعنی معنیش می تونه این باشه که زندگی از این جا به بعد ممکنه جالب تر بشه. البته ممکنه هم نشه. کسی نمی دونه.

۲

دو هفته پیش it's a wonderful life رو دیدم. زیبا بود. خیلی زیبا. هنوز سکانس آخرش که جورج بیلی به خانه می آید و اونجوری بچه ها و مری را بغل می کند پیش چشمم است. مری از نظر من زن ایده آل زندگی است: ))  جز دوست داشتنی ترین شخصیت های فیلم هایی که دیدم.

۳

دارم کتاب سوم (گرگ و میش هوای خرداد) خاطرات زیدآبادی رو می خونم. من زیدآبادی رو خیلی دوست دارم. آدم شریف و فهمیده ای است. برای خودش اصول و ارزش هایی دارد که هیچگاه زیر پا نمی گذارد. زندگی سخت و عجیب غریبی داشته. البته جذابیت جلد سوم کتاب، مثل از سرد و گرم روزگار یا حتی بهار زندگی در زمستان تهران نیست. بدیهی هم هست. وقایع اخیرترن و سانسور کتاب هم بوده و مقدم بر آن مجبور بوده خیلی چیزها را تعدیل شده روایت کند. با این حال در مجموع خوندنشون برام جالب بوده. زیدآبادی حدود دو سال پیش قرار بود یه مناظره دانشگامون داشته باشه که کنسل شد. البته من اون موقع خیلی کمتر از الان می شناختمش.

۴

داشتم فکر می کردم به هزینه های انکار کردن. هزینه های انکار کردن رو البته همیشه می شه به لطف مسئولان در همه سطوح مملکت دید. به هرحال، داشتم به برهه هایی از زندگیم فکر می کردم که واقعن نفهمیدم و انکار کردم. خیلی عجیبن. 

به یک چیز دیگر هم زیاد به فکر کردم. به همه زمینه هایی که برانگیخته شدم ولی پاسخ درخور به زمینه برانگیخته شده ممکن نبوده و نتیجه هم دل سرد شدن و تجربه افسردگی های برهه ای حتی اگه نخوای بهش لیبل افسردگی بزنی. کاش می شد واقع گرا بود و می شد کاری کرد که در زمینه هایی که واقعن نمی توانی پاسخ درخور بدهی، هیچ گاه برانگیخته نشوی!

۵

من زیادی به دوردست فکر می کنم و نتیجه آن که پیش پایم را نمی بینم. شاید بشه بهش لیبل زیادی خیال پرداز بودن زد. الان داشتم به فرصت/تهدید پیش رو و سناریو هایی فکر می کردم که خیلی عجیب و دورن: )) تازه تو این ابهام موجود. فکر کنم درستش این باشه که چندماه دیگه راجع بهش تصمیم گیری کنم.


1

کلن از بیرون گود ماجرا رو دیدن کار خیلی بدیه. اینجوری در مقام نصحیت کردن ظاهر می شه آدم. یه نگاه عاقل اندر سفیه نهفته ای به افراد درگیر ماجرا داره ولی وقتی میاد داخل، خودش رو هم می بینه که براش امکان رهایی مثل همه اون آدم های دیگه، سخت شده. دیگه نمی تونه مثل قبل، آدم ها رو اونقدر سریع قضاوت کنه. البته که این یه معنای این نیست که باید هرکاری رو تجربه کنیم ولی من فکر می کنم باید یه سری از تابو ها رو با احتیاط چندبار بشکنیم. با خودمان ابزار لازم رو ببریم که اگه افتادیم داخل چاه، بتونیم بیرون بیایم. مثل واکسن می مونه. باید یه میکروب ضعیف شده رو داخل بدنت کنی که بدنت نسبت به میکروب قوی، دچار مشکل نشه.

2

دیروز داشتم برای دوستی توضیح می دادم که هویت خیلی مهمه. البته باید تشکر کرد از جیمز کلییر و کتاب عادت های اتمی (که البته نصفه نیمه از یکی/دو ماه پیش رها شده). کلییر می گفت که وقتی یکی سیگار رو می خواد ترک کنه، وقتی بهش سیگار تعارف می شه می تونه دو تا جواب بده. اینکه بگه "من سیگاری نیستم" یا "بگه مدتیه سیگار کشیدن رو ترک کردم". تو اولی داره از پایین ترین لایه ها ترک سیگار رو تجربه می کنه و حتی هویت سیگاری بودن رو فرد نمی خواد قبول می کنه و می خواد ازش رهایی پیدا کنه. با استناد به همین نکته، به نظرم تو تصمیم گیری های یکمی سخت، باید به هویتمون رجوع کنیم. چندتا فلش بک بزنیم به اتفاقای گذشته. مرور کنیم که ما کی بودیم، چه مسیری رو طی کردیم و آیا این تصمیم با هویتمون سازگاری داره؟ به نظرم این موضوع خیلی مهمه.

3

باید سعی کنم راحت تر و ریلکس تر زندگی کنم. مثل همیشه. عادیِ عادی. صبر و بردباری چیزیه که به نظرم بیشتر از هر برهه دیگه ای، نیاز زندگی منه. امیدوارم خدا هم کمکم کنه.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هفت موزیک دانلود جدیدترین موزیکها شروعی با عطر و بوی عشق نرم افزار مدیریت ساختمان هومتیک server موسسه خدمات الکترونیک نادر خودشناسی/خودسازی ماینر و ارز های دیجیتال آموزش آنلاین زبان انگلیسی / آموزش انگلیسی در خارج مطلب آهو صنعت گران - مقالات صنعتی علمی . کاربردی